و به این ترتیب امروز چهارساله شدم در این جزیرۀ زیبا و دور
برحسب اتفاق عصر در مهمانی کوچکی بودیم با دو نفرِ دیگر که آنها هم حدود بیست سال پیش به این سرزمین آمده اند.
از تلخیهایی که در سرزمینهایمان کشیدیم گفتیم و شکر کردیم برای داشتن زندگیِ آرام در سرزمینی آرام و در کنار مردمانی آرام.
گفتم حتی نمی خواهم فکر کنم به بازه زمانی شروع شده از لحظۀ بلند شدن هواپیما تا دو سه سالِ بعدش ،به پروازی که تماما به گریه گذشت، به روزهایی که پر بود از سختی و ناامیدی و دلتنگی و گریه .
گذشت ، تمام شد ، گرچه هنوز فاصله هاست تا آنچه که باید باشد ولی دل آرام است و خانه جدیدش را دوست دارد،قدر تک تک هر آنچه را که از کمی پایین تر از صفر به دست آورده است را می داند و بابت داشتنشان خدا را شکر می کند.
درباره این سایت